«مدرنیسم» بهمثابه محصول معرفتی فرهنگ غرب، با اصالتبخشی به زندگی دنیوی و این جهانی، ابعاد قدسی هستی را انکار نموده، زبان به انکار اصول و بنیانهای ثابت معرفتشناختی و هستیشناختی گشوده است. این مکتب تلاش میکند با طرح و ترویج اصول و مبانی خودساخته در سه محور معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی به تبیین و تفسیر جهان و انسان بپردازد. در این میان، از آنجا که مبانی معرفتشناختی مدرنیسم پایه معرفتی مبانی هستیشناختی و انسانشناختی آنرا تشکیل میدهد، جستار حاضر با روش توصیفی تحلیلی به ارزیابی این مبانی در اندیشه محمد عبده در تفسیر المنار و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میپردازد. بررسیها نشان میدهد که محمد عبده به دلیل داشتن مواضع اصلاحطلبانه در مقابل فرهنگ غرب، تمایلات خردگرایی و علمگرایی از خود نشان داده است، این در حالی است که علامه طباطبایی ضمن جامعیت و تخصص در دانشهای عقلی و نقلی، با دقت و عمق به ارزیابی مبانی معرفتشناختی مدرنیسم پرداخته است.