فهم آیندهپژوهانه را میتوان به اجمال فهم قرآن مجید در خارج از بافت و زمان نزول تعریف کرد. این فهم و چگونگیِ شکلگیری آن در درون آدمی، از اهمیت بهسزایی برخوردار میشود. فهم، بیشتر حالتی بروندینی دارد و مترداف با هرمنوتیک است. حال آنکه تفسیر و یا تأویل، بیشتر حالتی دروندینی دارند و بر پایه پیشفرضهای کلامی– الاهیاتی جلو میروند. هدف این مقاله بررسی نقش رویکردهای فهم متون، بر فهم متون وحیانی است. سوال اصلی تحقیق این است که نقش دیدگاههای مختلف فهم متون، بر فهم متون وحیانی از جمله قرآن کریم چیست؟
روش پژوهش، تحلیل محتوای متون مرتبط با مسئله تحقیق است. ابتدا نحلههای فکری درخصوص فهم متون، در سه مقطع هرمنوتیک باستان، هرمنوتیک میانی و هرمنوتیک متأخر مورد بررسی قرار گرفتهاند. اگرچه خاستگاه و دغدغه نحلههای فکری گوناگون بر روی انجیل بوده است، اما میتوان رگههایی از شباهتها میان برخی از فهمهای آیندهپژوهانه از قرآن مجید را با نحله هرمنوتیک باستان یافت که در آن متن همچنان وزن قابل تأملی دارد. در هرمنوتیک میانه و با شکلگیری رنسانس و تغییراتی که در برداشت از انسان پدید آمده است، این انسان به ما هو انسان است که میباید آنچه مد نظر مؤلف است را بیرون کشد.
در هرمنوتیک فلسفی، انسان برپایه دغدغهها، پیشفرضها و پیشفهمهایی که دارد با متن وارد گفتگو میشود. از آنجا که ساحت وجودی انسانها میتواند در طول زندگی تغییراتی کند، در عمل باید گفت که یا نمیتوان فهم آیندهپژوهانهای را از متن وحیانی متصور شد و یا آنکه باید آن را در زمان حال تعریف کرد که از فردی به فرد دیگر و حتی در طول آن زمان برای آن شخص نیز متفاوت باشد. لذا فهم آیندهپژوهانه از قرآن مجید، تابعی از زمان و شرایطی خواهد شد که انسان در آن قرار دارد و بهنظر میرسد این شیوه از فهم، با جاودانگی معارف قرآن سازگار نیست.