مسلمانان صدر اسلام علیرغم اشتراک نظر در اعتقاد به پیامبر خدا (ص)، در مورد جانشینی آن حضرت اختلاف پیدا کردند؛ به گونهای که این امر، موجب به وجود آمدن دو مذهب شیعه و اهل سنت گردید. در این میان فیض کاشانی به عنوان یکی از علمای بزرگ شیعه، به بسیاری از شبهات مطرح در این باره، پاسخ گفته و امر امامت را از منظر علم کلام و سیاست مورد بررسی قرار داده است. هدف پژوهش، این است که نتیجه بررسی، بتواند بخشی از دغدغههای فکری و اعتقادی شیعیان را برطرف نماید و پاسخی منطقی به برخی از شبهات مطرح شده برضد مکتب تشیع، ارائه کند.
سؤال اصلی پژوهش این است که اندیشه کلامی-سیاسی امامت از منظر فیض کاشانی با تأکید بر آیه 55 سوره مائده در قرآن کریم چیست؟ پژوهش به روش توصیفی و تحلیلی انجام شده است. نتیجه بررسی ها نشان داد که شیعیان از جمله فیض کاشانی با توجه به آیات قرآن، بهویژه آیه ولایت، امامت را یک امر الاهی و انحصاری تلقی نموده و نظریات خویش را با نص پیامبر(ص) تطبیق میدهند. وی برای امام، منصب الاهی و ویژگی عصمت -در مقام امامت- قائلاست و نظام سیاسی و دولت دینی را بر مدار امامی معصوم و حاکمی الاهی در زمین استوار میدانند.
شناخت دیدگاههای خاورپژوهان درباره بازتاب داستانهای انبیاء در قرآن، با هدف نقد و بررسی آن ها، ضرورتی انکارناپذیر است. پژوهش حاضر، سعی دارد به نقل و نقد آراء مئیر یاکوپ قستر، خاورشناس لهستانی و یهودی درباره داستان خلقت آدم(ع) بپردازد. در این پژوهش از روش مطالعه کتابخانهای با رویکرد آن تحلیلی-انتقادی استفاده شده است.
اگرچه بررسی دیدگاههای قستر در خصوص داستان آدم(ع) مرکز توجه و تحلیل بوده است اما به منظور تکمیل بحث از نظرات عالمان مسلمان نیز استفاده شده است. نقل گسترده روایات خلقت آدم(ع) از منابع اسلامی، نشاندهنده پژوهش عمیق قستر در منابع روایی-تفسیری است. تقطیع روایات تفسیری، ذکر اسرائیلیات، برداشت سطحی و نادرست از آیات قرآن، استفاده گسترده از روایات ضعیف و نقل روایات متناقض، از جمله نقدهای اساسی در پژوهشهای قستر به شمار می آید.
«از خودبیگانگی» یا الیناسیون (alienation) از بحثهای مهم انسانشناسی، در طول سدههای اخیر بوده است. غالب اندیشمندان اخیر، بر جنبه منفی آن تمرکز داشتهاند، لیکن می توان جنبههای مثبتی نیز در آن فهم نمود. در سنت عرفانی و حکمی اسلامی، تبیینهایی برای «از خود بیگانگی مثبت» در مقابل خداوند، در مورد کلید واژه فنا مطرح شده است. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که ارتباط میان «از خودبیگانگی مثبت» و «مسئله فنا» در آثار عرفانی-حکمی اسلامی چگونه قابل تبیین است؟ روش پژوهش حاضر، توصیفی-تحلیلی است.
عرفا و حکمای اسلامی متقدم و متاخر، با اقتباس از برخی آیات قرآنی (همچون قصص آیه 88، بقره آیه 156، غافر آیه 16، محمد آیه 19 و ...) نظریاتی را در این زمینه مطرح کردهاند. در این آثار (از دو منظر توصیفی و توصیهای)، فنای در خدا، با فراموشکردن خود (از خودبیگانگی مثبت) همگام شده است. بررسی ها نشان می دهد که نوعی ارتباط مستقیم و معنادار میان «از خود بیگانگی مثبت»، «فنای در خداوند»، «غیبت از خود و ماسوای خداوند» و میان «مراتب کمال» وجود دارد. مرتبه نهایی فنا که توام با بقاست، مستلزم از خودبیگانگی کامل میباشد؛ بر همین اساس، وجوه توصیه به «فنا و از خودبیگانگی مثبت»، بر محور «سیر مراتب کمال» و «بقای نهایی» قابل فهم است.
افراط و مبالغه در معرفی امامان معصوم (ع) از جمله چالشهای پیش روی تشیع در طول تاریخ اسلام بوده است. فهم نادرست از دین، ارادت بیتعقل، جهل و استفاده ابزاری از بیان کرامات معصومان(ع) از جمله عوامل ایجاد نحلهای به نام غالیان بوده است. آن ها در کنار غلو در باره ائمه(ع)، بخشی از احکام شریعت را انکار نموده و با تفسیرهای انحرافی درباره مفاهیم دینی، خود را از عمل به آنها معاف نموده و زمینه انحراف و بدعت در اعتقادات دینی را فراهم آوردند.
با مطالعه سیره معصومین (ع) به روشنی میتوان دریافت که آنان در گفتار و رفتارشان، غلو را مذموم دانسته اند و با بهکارگیری روشهایی چون تبیین شاخصههای دینداری صحیح، معرفی ماهیت واقعی غلات، اظهار برائت، نفرین، تکفیر و حتی دستور به مبارزه با آنها راه نفوذ آنان را در میان تشیع واقعی بستهاند.
مقاله حاضر بهدنبال آن است با نگاهی تحلیلی-توصیفی، از یکسو مبانی و عقاید غالیان و از سوی دیگر روش امامان معصوم(ع) در مقابله با آنها را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد.
داستان فریب خوردن آدم ابوالبشر از شیطان، بیانگر شدت دشمنی او با بنیآدم است. قرآن برای او اوصافی چون دشمنی دیرینه با انسان و قدرت نفوذ در بشر و درعینحال ضعف نقشههایش برای مؤمنان را ذکر کرده است. از سوی دیگر قرآن کریم آفرینش الاهی را احسن و نیکو دانسته است. در این رهگذر، پژوهش حاضر پاسخگو به این پرسش است که قرآن کریم چه جایگاهی برای شیطان در نظام احسن قائل است؟ روش پژوهش در این مقاله روش توصیفی از نوع تحلیل محتواست. پس از مراجعه به منابع تفسیری و کنار هم قرار دادن آیاتی که درباره موضوع شیطان است واژه شیطان و حقیقت وجودیاش تبیینشده و سپس حکمت وجودی شیطان و جایگاهش در منظومه تربیتی قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.
یافتههای این مقاله گویای آن است که براساس نگره توحید ربوبی، همه اشیاء در عالم مظهر اسماء الله هستند و شیطان نیز در این عرصه مظهر اضلال الهی است. همچنین اگر شیطان نبود تفاوت انسانهای پاک از ناپاک روشن نمیگشت و تربیت انسان به معنای درست آن تحقق نمی یافت. مضافا این که حتی اگر تنها نفس اماره در وجود انسان نهادینه میشد بدون وجود وسوسه های شیطانی، تربیت انسان به کمال نمی رسید..
انسانشناسی دانشی است که از آغاز خلقت انسان، مأموریت خود را پیدا نموده است و برای زیست بهتر مادی و معنوی انسان، میکوشد تا به بررسی بینشها، گرایشها، حرکتها و رفتارهای او بپردازد. یکی از گرایشهای این دانش، انسانشناسی عرفانی است که نسبت آن با عرفان و ارتباط آن با دین و خداشناسی (الاهیات)، لااقل در ادیان ابراهیمی، روشن است. از سوی دیگر، روش پدیدارشناسی بهعنوان یکی از روشهای مطالعاتی معتبر در حوزه دین، ناظر به نمود (فنومن) پدیدارها است و به هیچ روی به بود (نومن) آنها نمیپردازد و از این حیث، به واقعیتهای موجود، نظر دارد.
این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی، با مراجعه به منابع معتبر، کوشش نموده تا با ارائه مُدلی تازه به این پرسش پاسخ دهد که: چگونه میتوان برای دستگاه انسانشناسی عرفانی اسلامی، مدل مطالعاتی پدیدارشناسانه طراحی کرد و اجزاء و عناصر این مطالعه کدام است؟ یافته ها نشان داد که برای این مکتب فکری میتوان اجزایی مانند موضوع، مبادی، مآخذ، مسائل، مبانی، منابع و مصادیق درنظر گرفت و برای هریک از آنها، عناصری را برشمرد و در نهایت می توان با عنایت به اجزاء یادشده، تصویری نزدیک به واقعیت، از انسانشناسی عرفانی اسلامی با روش پدیدارشناسی ارائه نمود..